Thursday, June 26, 2003

اين وبلاگ تا اطلاع ثانوي به علت نقاشي اتاق وبلاگر مورد نظر،
مسدود مي باشد!
لطفا برو كنار آقا رنگي نشي!





Wednesday, June 25, 2003

من چه انسان بي ربطي هستم!
دو هفته است جناب پدر به
كربلا رفته است،
و من،
شديدا دلم براي هـايده تنگ شده است!




Tuesday, June 24, 2003

جالب است،
بعضي ها،
آنقدر مهربانند،كه خود را صاحبم مي دانند،
آنقدر دلسوز، كه به جـايم تصميم مي گيــرند،
آنقدر مطمئن، كه يك لحظه در تصميم خود شك نمي كنند،
آنقدر حساس، كه حتي نمي توانم به آرامي به آنها بگويم«به شما چه!»
و آنقدر رقيق القلب، كه نمي توانند باور كنند من به نظرشان بي توجهي كرده ام!
من صاحبان لطيفي دارم،بايداز اين بابت خدا را شكر كنم! وگرنه حتما سقف
اتاق به دليل ناشكري بر سرم خراب مي شود!!




هوا بس ناجوانمردانه گرم است!



Monday, June 23, 2003

وقتي يك مسئول زيراكس كار خود را به درستي انجام نميدهد،
نتيجه اش براي من چيزي جز از دست دادن يك سوال در
امتحان خبره نمي شود،
و
من همچنان در حال سوختنم:(



يه ضرب المثل انگليسي ميگه :
"دستي رو که نميتوني قطع کني ببوس"





Sunday, June 22, 2003

شماره جديد هفت سنگ منتشر شد،
اين هم دسته گلي كه من به آب دادم :)




سيستم خبره=سوكس!!
فقط مي سوزم از اونجايي كه هر چي خنگول تو كلاس بوده
فقط همون يك دونه سوالي كه من اشتباه نوشتم رو كامل
و درست و دقيق و مرتب حل كرده..!



Saturday, June 21, 2003

تنها
و تنها
يك قدم،
تاتبديل شدن به
شخصيتي كه هميشه از آن متنفر بودم،
فاصله دارم!




Friday, June 20, 2003

كروكديل راست ميگه،
چه معني داره آدم تو اين گرماي تابستون،
آدم برفيش رو بياره تو كوچه!؟!




موضوع پروژه: سيستم خبره اي طراحي كنيد كه
بيماري سارس را در بيمار تشخيص دهد!
نام ارائه كننده:مريم آ دات بلاگ اسپات دات كام
نام درس :سيستم هاي خبره
نام استاد:آقاي سيستمهاي خبره
هدف:مي نويسيم تا نمــره بگيريم!!




Thursday, June 19, 2003

دوست خوبم،
بهت تبريك ميگم!
تو پر روترين آدمي هستي كه به عمرم ديدم.
از اينكه واژه اي با نام«شرمنده شدن»را در هيچ
جاي زندگي قشنگت تجربه نكرده اي خوشحال باش!
تو معركه اي!
مخصوصا در كم كردن روي سنگ پاي قزوين!



Wednesday, June 18, 2003

اين قدر،
من بدم مياد از اين وبلاگهايي كه نظر خواهي ندارندا،
آدم نمي فهمه كجا بره علكي از نويسندش تعريف كنه!
والا!






IT:
اولـين و احتمالا بهتـرين امتحان آخرين ترم من!




Tuesday, June 17, 2003

يكسال گذشت....
انالله و انا اليه راجعون
با كمال تالم و تاثر يك سالگي اين وبلاگ را اعلام مينمايم
به اميد آنكه خداوند همه وقت كشان را مورد رحمت و
آمرزش خود قرار دهد..!

...........................................................................................
آن روزهــــآ...

اولين هـــــا:

اولين وبلاگي كه خواندم:زهرا
آنقدر حسوديم شد كه تا دو شب
خواب نميرفتم كه چرا من تا حالا
وبلاگ نداشتم.

اولين ميلي كه در مورد وبلاگم داشتم:دهقون
آن روزها يادم است هنوز يك هفته نشده بود كه
مينوشتم كه از دهقون يك ميل با اين شرح گرفتم:
«از نوشتنت خوشم مي آيد عين خودم مينويسي :
كوتاه،عصباني،پر مدعا!!»
و الان بعد از يكسال مانده ام چگونه توانسته بود
اين را دريابد چرا كه چيزي جز آنگونه كه او گفته
بود،نبودم.

اولين خيرمندي كه در وبلاگستان ديدم: احسان پريم
دومين وبلاگي بود كه بعد از زهرا خواندم،آنقدر از يك تكه
از شعرش خوشم آمده بود كه تا چند روز به آن مي خنديدم .

اولين چيزي كه در مورد وبلاگ نوشتم:
از وب لاگ نوشتن خوشم مي آيد راه خوبي براي كشتن
زمان هست يك روش جديد براي فراموش كردن بدبختيها
اميدوارم خيلي زود ازش خسته نشم.اين آخرين كوچه
علي چپ من در اينترنت هست..!

اولين جايي كه به طور رسمي معرفي شدم:تحصيلات
بعد از يك مدت كوتاه كم كم داشتم از نوشتن وبلاگ
زده ميشدم كه يك روز متوجه شدم اسمم به اسامي
وبلاگهاي تحصيلات اضافه شده است آنقدر ذوق زده
شدم كه تا الان ديگر آن زدگي به سراغم نيامد..!

اولين جايي كه نبايد مي بودم:مسابقه وبلاگهاي برتر فارسي
با خواندن يك ميل تبريك از يكي از وبلاگ نويسها متوجه شدم
كه اسمم جزو پنج نفر برتر وبلاگهاي شخصي اعلام شده است
هرچه فكر كردم دليلي براي بودنم نيافتم جز اينكه دوستانم
با راي دادن بيجا به من لطفشان را در حقم تمام كرده بودند.

اولين فايده اي كه از وبلاگ بردم:تايپ كامل گزارش كار آموزي
تا قبل از نوشتن در وبلاگ تايپ كردن برايم سخت ترين كار بود،
اما همه گزارش كار آموزي ام را ظرف چند ساعت تايپ كردم
و اين از نظر خودم يك شاهكار بزرگ به حساب مي آمد.

و بالاخره
اولين و آخرين شعار من در وبلاگ نويسي:
كم بنويس هميشه بنويس!
كم نوشتن بهتر از هرگز ننوشتن است!!



Monday, June 16, 2003

اين لينك رو باز كنيد ،صبر كنيد تاخوب لود بشه،
بعد كامل ببينيدش،بعد اگر خيلي بهتون احساس
وطن پرستي دست داد،بريد تو خيابون براي
گرفتن آزاديتون داد بزنيد!
آخه الان چند روزه داد زدن خيلي مد شده!



Sunday, June 15, 2003

هر موقع
خسته اي،
گرسنه هم هستي،
تازه هم از دانشگاه اومدي،
كلي هم از ذهنت كار كشيدي،
يك چند جا هم برات حالگيري شده ،
بنشين فــكر كن،خـــــــوب فــكر كن،
خيلي حال ميده!! امكان نداره چيزي وجود
خارجي داشته باشه و تو زير سوال نبريش!!
بعد در همون موقع يك تصميم جانانه بگير!!اين
بيشتر حال ميده !محاله بتوني فقط تا يك ساعت
بعدش زير بار يك دونه اش بري..!
بعد بنشين وبلاگت را بنويس،
آي ميچسبه ملت بهت لقب ميدهند!!
دپرس، نا اميد، منفي باف ،ماليخوليا،پسي كوزيوم..،
بعد كه همه اين كارات تموم شد،برو بگير راحت بخواب،
آي حــال ميده، هر چقـــدر زور ميزني خوابــت نمـي بره،
آي حــال ميده!!

آخ كه چقدر زندگي دل انگيز است!بياييد با هم مهربان باشيم: (



Saturday, June 14, 2003

يكي بگه آخه پدر من،صبح كله سحر كي فوتبال
نگاه ميكنه!!حالا فوتبال هيچي،ميگردي ميگردي
يك فيلم جنگي،بزن بزن كه همديگر را هشتاد
قسمت ميكنند پيدا ميكني كه چي!!
هر چي ميگم آخه پدر من صبح اول صبح ،بگذار
يك موسيقي ،ترانه اي ،آهنگي گوش بديم ،يك
كم روحيه مون شاد بشه،به خرجش نميره كه
نمي ره!آخه يكي بگه تو كه تو عمرت آزارت به
يك مورچه هم نرسيده ازديدن اين فيلم ها
چي گيرت مياد!!
آخه پدر من،يك كم فيلمهاي مهربون ببين،
روحت لطيف بشه!
والا!



Friday, June 13, 2003

هر آن كس كه دردِ دندان دهد،
نان دهـــد!




Thursday, June 12, 2003

ضرب المثل:
اگر ميخواي كسي رو اذيت كني،
برو به دوستش زيادي محبت كن..!!




Wednesday, June 11, 2003

خيلي برام اهميت نداره يكي حيفش بياد به بقيه محبت كنه،
چندان برام مهم نيست كسي زورش بياد علمش رو به بقيه بده،
چيز زياد مهمي نيست كه يكي دلش نياد كاري براي بقيه انجام بده،
اما
خيلي برام مهمه،
نبودن آدمهايي خسيسي كه حتي براي خريدن يك هديه كوچك هم
ضربان قلبشون بالا ميره...!



Tuesday, June 10, 2003

كلا سعي ميكني يك كاري انجام بدي كه در شأنت باشه،
يا اينكه در درجه اول برات مهمه كه بهت خوش بگذره؟؟





Monday, June 09, 2003

تنها به اندازه خوردن دو خط ديگه حرف ظرفيت دارم.
احساس ميكنم همين روزهاست كه به خاطر خوردن غير
مجاز حرفهايم دچار خفگي بشم ..!




منحوس تريـــن:
منحوس ترين موجود دنيا:دندان پزشك ِمن،
منحوس ترين مكان دنيا:دندان پزشكي،
منحوس ترين ترين كلمه دنيا:دندان،
منحوس ترين درد دنيا:دندان درد،
واي دندونــــم:((




من هر موقع ميخواهم به كسي هديه بدهم، حتما قبلش چند بار
سعي ميكنم خودم را جاي طرف مقابلم بگذارم و اينجوري بفهمم
موقع ديدن هديه ام چه احساسي بهش دست ميده،
اما نمي دونم چرا هر وقت كه عصباني ام و يك حرفي ناجور تو گلوم
گيره كرده ،امكان نداره حتي يك لحظه بتونم خودم رو جاي كسي
كه قراره سرش اين بلاها رو بيارم بذارم،
و خوب اين كاملا طبيعيه كه هيچ وقت نتونم احساس قشنگ
كسايي كه سايه ام را با تير مي زنند رو درك كنم...!



Saturday, June 07, 2003

عزيزم،
باور كن همه ميدونند تو چقدر آدمِ باحالِ با كلاسِ با محبتِ با مزهِ
باشعورِ مهربون ِخوشتيپِ آروم ِعاقلِ دوست داشتنيي هستي،
تو رو خـدا ينقدر براي اثباتش به بقيه خودت رو خسته نكن!
آخرش از دست ميري هــــا;)






Friday, June 06, 2003

نخورديم نون گندم،
ديديم دست مردم!




يك روز سبز،همراه با طبيعت سرسبز،سرشار از گوجه سبز:)



Thursday, June 05, 2003

اين روزها،
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد!
كه بنشينم براش ساعتها حرف بزنم،بدون اينكه نگران اين باشم كه از
حرفهام حوصله اش سر بره و نگرانم بشه،
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
يك مجسمه كه هر وقت دلم بگيره يا ناراحت باشم بتونم راحت حرفهام
رو بهش بزنم بدون اينكه مجبور باشم براي همه حرفهام دليلي بيارم كه
از نظر اون قابل قبول باشه.
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
كه هر وقت از زمين و زمون به تنگ اومدم بتونم با خيال راحت بهش تكيه
كنم،بدون اينكه نگران اين باشم كه امكان داره هر لحظه پشتم رو خالي
كنه.
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
كه بهش بگم چقدر از بودنش خوشحالم ،چقدر بهش احتياج دارم، بدون اينكه
نگران اين باشم يك روزي از احساساتم سوء استفاده ميكنه و امكان داره
ظرفيتش رو نداشته باشه.
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
كه هيچي نفهمه ! نفهمه چقدر گرفته ام،چقدر ناراحتم،چقدر ناراضيم و
مجبور نباشم هر دفعه باز خواستش كنم كه چرا من رو نميفهمي!

دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،به خدا فقط يــــكي!




Wednesday, June 04, 2003

بهينه ترين راه براي عصبي كردن كسي كه از شدت عصبانيت تنها
آرزوي كنوني اش خفه كردن تو با دستان نازنينش هست:
سكوت!!




اعتماد:
نکردنی ترين چيز در عالم!




Tuesday, June 03, 2003

دو نقطه ايكس اينتر:
استادِ شناختِ روحيات ملل!!




Monday, June 02, 2003

تا حالا:
اونقدر خسته بودي كه خوابت نبره،
اونقدر خوابيدي كه ديگه نتوني بخوابي،
اونقدر خنديدي كه نتوني حرف بزني،
اونقدر گريه كردي كه نفست بالا نياد،
اونقدر ناراحت شدي كه بخواي داد بزني،
اونقدر خوشحال بودي كه بخواي فرياد بزني،
اونقدر يك خاطره برات جذاب بوده كه اصلا يادت نره،
اونقدر يك حادثه فجيع بوده كه تا آخر عمر فراموشش نكني،
اونقدر از كسي خوشت اومده كه نتوني از ذهنت پاكش كني،
اونقدر از كسي بدت اومده كه هيچ جوري از حافظه ات بيرون نره،
تا حالا،
در اوج
خستگي
نا اميدي
دلتنگي
تو وبلاگت
چرنديات
نوشتي؟؟



Sunday, June 01, 2003

اينجا يك تست روانشناسي رنگ هاست كه خيلي جالبه،
نتيجه تست من به طور خلاصه اين اومد:
به شدت مراقب خويش است و از خود محافظت ميكند !!