● خادمان،
آن پيرزن پيشگوي سپيد موي را،
ندا دهيد بيايد برايمان فالي گرفته و
آن خطوط پيچيده در پيشانيمان را تعبير نمايد،
بلكه اين همه وقت و انرژي براي خواندن فوق هدر ندهيم
و در نهايت امر به فجاعت تمام ضايع بشويم.
براي روحيه حساسمان بسي مضرات دارد!
● هرگز دريا را تعريف نكن
چون اگر به دريا نگاه كني،
و از آن تعريف كني،
بعد برگردي،
و سپس دوباره نگاه كني،
دريايي كه ميبيني،
ديگر همان دريايي نيست كه لحظه پيش ديده اي...
از كتاب آبي كوچك آرامش
● Messenger’s Shortage: همانا
اگر سازنده مسنجر
هنگام طراحي face ها
آدمك hate را فراموش نميكرد،
شايد من مجبور نمي شدم،
براي نشان دادن احساسات واقعيم به بعضي ها،
اين همه
انرژي اضافي هدر دهم!!
● حقيقت: اگر روزي،
من و سيستر بخواهيم هديه هايي كه بهم داده ايم
را از هم ديگر پس بگيريم،
من واقعا چيزي برايم نمي ماند،
و او تنها آن لباس صورتي اش را از دست ميدهد...!
شيراز:
جاي هيچ سوالي نيست كه مثل سگ خوش گذشت!
(سگ=بالاترين ميزان اندازه گيري يك وضعيت!)
.....…
مسئولين مملكت به جاي اينكه امامزاده بسازيد ازاين
حوض هاي تو حافظيه بذاريد،
خيلي كيف ميده سكه پرتاب كني تو آب صدا بده!
.....…
خوب عزيزم از اولش بهمون ميگفتي اين دوست دخترته
ميخواي با خودت بياريش، اون جوري شايد خودمون هم
بهت help ميكرديم!هالو نيستين ملت كه دوست دخترتو
به جاي دخترخالت قالب كني!خوبه نگفتي خواهرمه:))
.....…
آقاي چيز شما بچه كوچيك خونه ايد، نه؟
نخير،بچه بزرگ خونه ام، چطور مگه؟
هيچي مهم نيست، مهم اينه كه خيلي لوسيد!!
.....…
سيستر جون اون عروسكه سوغاتي نيست، باوركن
اگر يادگاري آبــــــــــــي نبود دو دستي تقديمت ميكردم!
.....…
خوب شد ما خواستيم 12 شب تو هتل جهانگردي با يكي ميتينگ بذاريم،
ملت خواب زده شدند اومدند روي حياط!بريد بخوابيد
خبر مرگتون!!
.....…
راستي نيلوفرجون فكر كنم اينجا رو بخوني نه؟ميخوني؟
خيلي جات خالي بودهـآ!كلي يادت كرديم جلو رفيقات!
.....…
آبي يك وبلاگ ديگه داره كه توش مينويسه جديدا!
از يابنده تقاضا ميشود هر چه سريعتر لينك آن را
به آبكش تحويل دهد!
.....…
مراسم پايكوبي در بين راه!
دل نواز جون تولدت مبارك!
چطوري پندار نيك، گفتار نيك، رفتار نيك من؟
........
من ميخوام بلند بلند بخندم،يكي جاي من داد بزنهplz
من ديگه صدا ندارم!
به قول آقاي راننده رفتم رو ويبر!
.....…
شنبه:
گيرنده مورد نظر شما تنها داراي تصوير است!
نفرين ملت در حقم گرفت،خفه شدم!
.....…
بابايي فكر نكنيد هر دفعه قراره من همراتون بيام اينقدر خوش به
حالتون بشه هــا!
.....…
خوشم مياد گير نميده !اصلا گير نداد!هوسم شد خودم وخودش بوديم فقط!
چيه؟چه ايرادي داره يك دختر فقط با باباش زندگي كنه!!
.....…
يك شنبه ها 12 تا 2 !
يك موقع اگر يك كاره اي شدم اين دو ساعت رو تعطيل جهاني ميكنم!
.....…
عزيزم پر رو نشو،تا همين جاشم خدا بهت زيادي لطف كرده! .....…
خانوم اين شلوار روپونزده تومن حساب كنيد ،من خودم پول
تخفيفش رو بعدا بهتون ميدم!
اين پدر من ميخواهد براي من كلاس بذاره بگه بازاري جماعت
زبون هم رو خوب ميفهمند،
گناه داره ضايع بشه جلوم!
.....…
دو نقطه ايكس ايتنر!
.....…
اين شركت كارش چيه؟
خدمات نصب و راه اندازي شبكه،
كلا همه كاري ميكنه! .....…
چه گندي زد مرتيكه گنده!خوشم اومد باباهه با همه خونسرديش
وقتي خبر رو شنيد سي و شش ساعت تو خماريش مونده بود!
.....…
اينجوري بد شد،يك بار ديگه سر فرصت تشريف بياريد!
راحت باشين تو رو خدا!
.....…
عمو جان اگر ليمو ترشتون رو نميخوريد بدين به من!
ترجيحا سعي كنيد نخوريد!
.....…
شما اگر بچه داشتيد خيلي خوب بلد بوديد باهاش رفتار كنيد!!
چطور؟
آخه خيلي خوب اين بچه رو ميفهميد!!
مـن؟بچه! خودم رو هم نميتونم جمع كنم چه برسه به بچه!!
.....…
پارك يا سنيما؟كدوم !؟
.....…
سيگار نكشيد بچه ها!
نكشيد سيگار بچه ها!
بچه ها سيگار نكشيد!
باشه حالا اگر خيلي اصرار داري بكش!
.....…
آرامش و ديگر هيچ!
.....…
ببين بچه خوب،من كه نبودم شنيدم اومدي تو نظر خواهيم
فحش دادي باز!
حالا اومديم و من كامنت رو به دوستم نسپرده بودم چك كنه!
روت ميشد برگردم اين فحش ها رو بخونم!؟هـا؟روت ميشد؟
حتما بايد فلفل بريزم رو زبونت؟
● آه اي پاييز
آه اي مهر
آه اي فصل پر شكوهآغاز مدرسه ها،
چگونه ميتوانم وصف كنم خوشحالي ام را از
آن روي كه ميتوانم تا ظهر در خانه به آرامي بخوابم،
و به وقت آمدن سيستر از مدرسه،به خستگي اش بخندم!
● جالبه،
من دو جلد فارسي كتاب برد باد رفته رو چند سال پيش خونده بودم،
بلافاصله بعد از خوندنش، فيلم ويدوئيش رو نگاه كردم،
يك سال بعدش دو جلد كتاب انگليسيش رو هم خوندم.
بعد از اين همه وقت،
جديدا چند روزه كه دارم سي دي هاش رو نگاه ميكنم
از اول فيلم تا ملاني رو ميديدم، يادم ميومد كه آخر فيلم ميميره،
اما نميدونم چرا ديشب ساعت 2 نصفه شب وقتي فيلم به آخرش
رسيد و ملاني مرد،
نشستم زار زار به خاطرش گريه كردم!!
● و من سگ شدم! اين سه روز آخر كلاسهاي ايرانگردي ـ جهانگردي رو مثل سگ خنديديم،يعني اونقدر خنديديم
كه ديگه نفسمون بالا نميومد،يك جوري كه واقعا من اون آخرهاش احساس ميكردم
عضلات صورتم ديگه قدرت انقباض انبساطشون رو از دست دادند،اونقدر بي حس
ميشدم كه فكر مي كردم بعد از خنده هام حتما ميميرم!مخصوصا اون قسمتي كه
ميخواستيم مصاحبه مديريت هتلداري رو بدهيم!!
عين سگ خنديديم!
و من سگ شدم!
امروز به ازاي همه اون سه روز وبقيه روزهاي تابستون عين سگ كار كردم،يعني
از صبح زود تا شش بعد ازظهر يك لحظه هم ننشستم!يعني اونقدر كه ديگه اخرهاش
از خستگي داشتم مي مردم،ديگه نفسم بالا نميومد،هرچند وقت يك بار يك انرژي
ماورا آدميزاد پيدا ميكنم كه باعث ميشه بدون توقف فعاليت كنم،
فقط براي جبران اين حالت غير عادي ام يك دو سه روز كارمه تا حالم سرجاش بياد!
و من سگ شدم!
شب هاي همه اون روزهايي كه تو كلاس اينقدر ميخنديديم، وقتي ميومدم خونه،به
مامان و سيستر بيچاره كه مي رسيدم سگ مي شدم،به وضع فجيعي پاچه مي گرفتم،
،دست خودم نيست روزهايي كه بيرون از خونه خيلي بهم خوش مي گذره، تو خونه
اخلاق سگيم خود به خود فعال مي شه!واقعا نميفهمم اين سيستر با اين اخلاق سگيم
چه جوري ميتونه اينقدر بهم محبت كنه و دم به ساعت برام چيز ميز بخره،
بهتره ببريمش مشاوره اي چيزي،نكنه خدا بخواهد بهتر بشه!
● %%@@@@@%%%@@@@%%@@
%%%%%%%%%%%%%%%%@
من:@
مهندس:%
(ااينجا من و مهندس شركت داريم تو سر خودمون ميزنيم
تا منظورمون را به هم ديگه حالي كنيم)
يك خانوم چاقي اومد تو اتاق دو خط ميخواست حرف بزنه سصيد كيلو عشوه اومد
من در افكار خودم: اه اه ادم به اين چاقي كاش ديگه اينقدر مزه نمي ريخت براي اينا!
يك ساعت گذشت!
من:بدون هيچ حرف اضافه اي خداحافظ!
مهندس:خداحافظ!!!
يك ربع بعد من منتظر آژانس در دفتر خانوم همسايه!
مهندس ميدود!!
ببخشيد يادم رفت بگم يك نرم افزار بچه يك مهندس نرم افزاره!اين كاري كه شما ميكني
مثل اين ميمونه كه يك پدر مادر بچه شون را توليد كنند بعد بذارنش تو خيابون!
من:بچه من جاش خوبه!
مهندس ميخندد!
من :همچنان پروژه زدگي از قيافم مي بارد!واي چقدر خوابم مي آيد!
مهندس:مي فكرد
من مي فكرم:هنوز هواسرد نشده چه شلوار گرمي پوشيده زمستون كه بياد قراره لاحاف
بپوشه احتمالا!
مهندس:اما از نظر اخلاقي هم اگر حساب كنيم اين كار كه آدم بچه اش را ول كند اصلا
كار درستي نيست!
من:سكوت
مهندس:شما به جاي اينكه در خانه با دوستات تلفن حرف بزني اين را بنويس!!
من:خنده زوركي....!دارم بالا ميارم
مهندس :هر وقت خواستي شروع كن نيازي نيست خبر هم بدي!
من:باشه،سعي ميكنم...
خانوم همسايه: خانوم احمدي هم كلاسي راهنماييت رو ديدي!؟
من:هــآ؟
خانوم همسايه:گفت تو اتاق مهندس ديدتت ،گفت همون نگاه اول شناختتت!
گفت از راهنماييت تا حالا هيچ فرقي نكردي!
من دو ريالي ام مي افتد:آها!همون خانوم محترم چــاق بانمك!
واقعا چه روز خوبي، چه آدمهاي خوبي،چه زندگي خوبي....