● و من موجودي را ديدم
كه حتي آدمك هاي مسنجر را نيز جدي ميگرفت
و من خنديدم
وقتي نيم نگاهي به خودم انداختم
كه حتي آدمك هاي متحرك برايم مجسمه اي بيش نبودند!
● اين تابستون هم تموم شد
و من آخر همراه اين سيستر نرفتم باشگاه بسكتبال،ببينم اونجا
چه دسته گلي به آب ميده كه اينقدر دلش ميخواهد من همراش بيام!
اين تابستون هم تموم شد
و من آخر نرفتم از مسئول استخر عينكم رو كه جا گذاشته بودم پس بگيرم!
اين تابستون هم تموم شد
و من يك بار هم نتونستم به قولم عمل كنم برم پيش مادربزرگ عزيزم! متاسفم:(
اين تابستون هم تموم شد
/:(و من فقط دو كيلو چـــاق شدم/
اين تابستون هم تموم شد
و پايـان نامه مـن تموم نشـد كه نشد!
اين تابستون هم تموم شد
و من
هنوز كه
هنوزه
آدم نشدم!
● نه من حالم كاملا خوبه:((
فقط وقتي صبح كله سحركه سيستر رو صدا كردم،
بياد اتمام پروژه ام رو بعد از دو ماه ببينه متوجه شدم كه كه همه data baseام رو موقع
رايت كردن رو سي دي اشتباهي پاك كردم و هيچ backup اي هم ازش ندارم!!
ببينيد،من يك نظر خواهي ميذارم اين پايين،چرا؟
چون شنبه بايد برم دفاع پايان نامه ام و استادم هم هنوز از مسافرت برنگشته!
چه ربطي داره؟ربطش اينه كه يك چند تا سوال تخصصي دارم و ميخوام
فقط اونهايي كه چيزي ميدونند در موردش لطف كنند و تو اون نظر خواهي
برام بنويسند زهرا مخصوصا تو!
حالا اگر اومدم صفحه نظر خواهيم رو باز كردم ديدم نوشتيد «مرسي به من
سر زدي و نميدونم چقدر صفحت قشنگه و به منم سر بزن و دوباره
ميام اينجا و چقدر تو كوتاه مينويسي و....»ديگه نظر خواهي بي نظر
خواهي ها!(كي بره اين همه راهــو)
حالا سوالها؟
1-چرا من با اينكه صفحات asp ام را unicodeهم كردم و ويندوزم هم فارسي داره
دادهايي كه فارسي وارد ميكنم فارسي نمايش داده نميشه:(؟
2-اصلا ميشه پسورد saدرsql را عوض كرد يا مجبورم دوباره نصبش كنم؟
3-كلا براي يك پروژه دو سه ماهه aspچقدر بايد پول گرفت:)؟
ارادتمند :مريم آ
● چي شد كه تو ديو شدي
من اولش گرگ بودم،
چي شد كه تو گرگ شدي
من اولش ميش بودم،
پس چرا ميش نموندي
گرگ ميشا رو با شاخه هاش
سوراخ سوراخشون مي كرد،
لقمه خامشون مي كرد،
پوستين گرگ مرده رو پوشيدم
رو پوست ميشم،
كه گــرگه شـاخم نزنه!
● هيچي،چيز مهمي نيست
فقط نميدونم اون استاد اي اس پي كي قراره از مسافرت خارج
لعنتي اش برگرده،اصلا يادش رفته من بايد تا آخر شهريور
اون پروژه كذايي رو به شركته تحويل بدهم،و فقط دو سه تا
اشكال كوچيك دارم كه جز خودش كسي نمي تونه بهم كمك كنه!
هيچي ،چيز خاصي نيست
همه اش به خاطر خستگيه، اينقدر توي اين كلاس هاي ايرانگردي ـ جهانگردي
ازمون امتحان گرفتن كه ديگه دارم بالا ميارم،مخصوصا اون امتحان جامع با
اون سوالهاي بي ربطش و از اون مسخره تر مصاحبه اش كه دقيقا سه ساعت
منتظر موندم تا نوبت به من برسه و اون خانومه مطمئن بشه بعد يك عمر كلاس
زبان رفتن، عقب مانده ذهني نيستم و ميتونم به سوالهاي مضحكش جواب بدهم!
هيچي،چيز عجيبي نيست
اينكه هرروشي تو برنامه نويسي ام به كار مي گيرم هيچ جوري نمي شه
داده هام رو تو اس كيو ال فارسي وارد كنم و صفحات اي اس پي اون رو
به صورت كدهاي عجيب غريب نشون نده!!
هيچي،چيز قابل ذكري نيست
همون درگيريهاي هميشگي،اينكه من هيچ جوري نميتونم بفهمم
لباس پوشيدنم چه ربطي به بقيه داره و چرا درست همون لباس
هايي كه من از پوشيدنشون لذت مي برم،همونهايي هستند كه
به هيچ عنوان با سليقه بقيه بزرگترها جور در نمياد!به نظر
مياد تو مهموني مكه اومدن اين يكي خاله جان هم بايد همون
كاري رو بكنم كه تومهموني اون يكيشون كردم،هر چي لباس
داشتم ريختم جلوشون،گفتم يكيش رو انتخاب كنيد،اگر هيچ
كدومش رو دوست نداشتيد ميريم همين الان هر چي ميگيد
ميخريم!!آخرش هم خالهه اون كت ياسيه با شلوار سفيدم
رو پسند كرد!
از رنگ آميزيش خوشم اومد...!
هيچي،چيز جالبي نيست
اينكه هميشه تو مهموني ها بايد يك جوري باشم كه مهمونها با
خودشون فكر كنند به به !من چه دختر احمق زرنگ گوش به
حرف كني هستم!
هيـچكي نبايد بفهمه من چـه آدم غير قــابل تحـملي ام!
هيچي، چيز غريبي نيست
دلتنگي رو ميگم،نارضايتي رو منظورمه،همون كه حالا حالا
ها بايد براش تلاش كنم!
هيچي ،چيز جديدي نيست!
كه من بيام اينجا مزخرف بنويسم وتو بياي بخوني و حوصله ات از غر زدن هام سر بره!
● كساني كه به من زنگ ميزنند دو حالت دارند:
يا كار و مشكل خاصي برايشان پيش امده است،
يا اينكه خيلي خيلي دلشان برايم تنگ شده است و
خيلي وقت است كه با يك انسان بيكار و علاف دردل نكرده اند!
● اين دفعه دومه كه دايي جان از سر دلسوزي رو خط اعصاب من كار ميكنه
و من جلوي خودم رو مي گيريم كه هيچي در باره اش ننويسم كه اگر از
بر و بچه هاي فاميل اومدند اين خراب شده رو خوندند مجبور
نشوم در قبال احساسات خالصانه ام جواب پس بدهم..!
● جدا بعضي از جمله ها را بايد با آب طلا نوشت!
از جمله سخن برگزيده اي كه ديروز در تپش اسي خان
شوهرفهيم ليلا فروهر بعد از كلي ليلا جون ليلاجون
كردن و جلوي دوربين نيامدن و كلاس گذاشتن،
در مورد همسر هنرمندشون فرمودند:
«ليلا متعلق به همه خانواد هاي ايراني هست!!» :))
ضد حال يعني اون دوست فرانسويت تو نامه اش بنويسه براي تعطيلات اگر ميخواي برات بليط بگيرم
بياي فرانسه،اما هيچ جوره نتوني خانواده ات رو راضي كني كه بگذارند بري!
ضد حال يعني وقتي كلي از كارات زدي بري براي مامانت كادو بخري،لحظه اخر بفهمي باباهه اشتباهي
تاريخ چك رو نوشته 1372/
ضد حال يعني وقتي داري با ارامش خاطر سر جلسه امتحان زبان كتابت رو ورق ميزني چشمات بيفته
تو چشم استاد كه كلي هم باهاش رو دروايسي داري!
ضد حال يعني يعني وقتي براي اولين بار راس ساعت رسيدي ايستگاه قطار،بفهمي قطار نيم ساعت پيش
حركت كرده بوده و داداشه اشتباهي ساعتش رو بهت گفته بوده!
ضد حال يعني وقتي تو مهموني به دوستت داري ميگي اون دختره چقدر ننره،دختره برگرده بهت نگاه
كنه و بقيه حرفهات رو در حاليكه نگاهت تو صورت اونه بگي!
ضد حال يعني قبض تلفنت بياد....تومن اما قبض همراه بابات بياد هفت تومن!
ضد حال يعني شب مهموني دوستت يك جوش گنده تو صورتت بزنه!
ضد حال يعني تا كانال عوض كني،سخنراني اين ميسيز تموم بشه!
ضد حال يعني نظر خواهي تو وبلاگ!
ضد حال يعني فيلتر شدن وبلاگت
و بالاخره !
ضد حال يعني پروژه تو تابستون:((
كاري نداري بكني؟
كاري نداري بكني؟
كاري نداري؟
خب پس يه كم خردل بريز تو كفشت
جيبتو پر از دوده بخاري كن
يه ميخ توي كفشت بگذار
يه كم شكر بريز تو موهات
اسباب بازيهاتو بالاي پله ها بچين
يه كمي پاستيل توي قفل در بچسبون
آشغال بخور،يه كبريت روشن كن
يه نقاشي روي ديوار بكش
چند تا تيله توي راهرو غل بده
حالا برو بغل مادرت
چشماتو ببندو يه كم چرت بزن!
● از جمله نواقص افكار من اينه ،
كه براي ديگران به آزادي صد درصد بشر معتقدم،
و در اوج روشن فكري همه جوركاري رو تاييد ميكنم،
اما همين كه به خودم ميرسم به يك انسان عصر حجري امل مبدل مي شم!